آیا جامعه ی اقتصادی ایران مرده است؟!
«نئولیبرالیسم» یکی از مکاتب نظری در رشته اقتصاد است که در درون خود به دستههای مختلفی تقسیم شده و از تئوریسینهای گستردهای برخوردار است.
ماد؛زهرا یاراحمدی – «نئولیبرالیسم» یکی از مکاتب نظری در رشته اقتصاد است که در درون خود به دستههای مختلفی تقسیم شده و از تئوریسینهای گستردهای برخوردار است. جهت آشنایی اولیه با این مفهوم به همین توضیح بسنده میکنیم که تئوریهای اقتصادیای که از سالهای پس از اتمام جنگ تحمیلی تاکنون بر اقتصاد سیاسی ایران تاثیرگذار و حاکم بوده، ذیل مکتب نئولیبرالیسم قرار میگیرند. نئولیبرالیسم ورژن بازاندیشی شدهی اقتصاد کلاسیک یا همان اقتصادی لیبرالیستیای است که با افرادی مانند آدام اسمیت، ریکاردو و … شناخته میشود.
آدام اسمیت از جمله پایهگذاران مکتب اقتصاد کلاسیک به دستهای پنهان در بازار و اقتصاد معتقد بوده به این معنا که نیروهایی پنهان خود به خود وضعیت اقتصاد را تنظیم کرده و نیازی به دخالت نیروها و نهادهایی مانند دولت نیست. به زبان ساده آن چیزی که تئوریسینهای نئولیبرالیستی به آن معتقد هستند اصولی از این دست میباشد که اساسا چیزی به نام جامعه وجود ندارد ( اصطلاحا “جامعه مرده است”) و افراد جامعه را همچون اتمهای خرد و کوچکی میانگارند که برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان میبایست خودشان اقدام کنند و اصطلاحا آستین بالا بزنند و اعتقادی به دخالت دولت و نقش حمایتی آن در رفاه عمومی و زندگی مردم ندارند. همچنین برای دولت نقشی نظارتی قائل بوده که صرفا باید به تامین امنیت در جامعه بپردازد. یکی دیگر از اصول آنها دولت حداقلی است. گفته میشود دولت چاق است، منظور واقعی کوچک کردن دولت در واقع انداختن بار مسئولیت و وظایف دولت بر دوش بخش خصوصی یعنی مردم است.
( لازم است اضافه کنیم که اعتقاد و اصل ذکر شده از نئولیبرالیسم مکتبی محافظهکارانه ساخته است. مکتب منتقد نئولیبرالیسم مکتب نهادگرا است که به شدت نقشی پررنگ برای حضور دولت در اقتصاد و خدمات عمومی مانند بهداشت، آموزش و … در جهت رفاه مردم قائل است).
مصداقی کوچک و عینی از وضعیت نئولیبرالیسم در ایران
در این بخش نمود عینی و مصداق بحث فوق در جامعه ایرانی را توضیح میدهیم.
هنگامی که سرنوشت مردم به خودشان واگذار شده است؛ طبیعتا لازمه ایجاد تغییر و به نوعی شکوفا شدن استعدادهایشان به امکانات و شرایط تعریف شده مادی و غیر مادی وابسته و نیازمند است. شرایط مادی همانند داشتن سرمایه پولی و مالی و شرایط غیر مادی شامل داشتن سرمایه فرهنگی (منظور مدرک تحصیلی و آگاهی داشتن فرد برای حرکت به سمت اهداف مد نظر خویش و … است)، سرمایه ارتباطی ( یا همان داشتن رابطه که در مقابل ضابطه تعریف میشود) و غیره میباشد. حال وقت تحقق رویاها و به نوعی تغییر سرنوشت افرد طبقات پایین (اکثریت جامعه) و بالا (اقلیت جامعه) فرا رسیده است. در همین حین که فردی از اکثریت جامعه (که ضمن برخورداری از سرمایه فرهنگی لازمه از سرمایه اقتصادی و ارتباطی بهرهمند نیست) به سمت اهدافش حرکت میکند در مواجهه با فردی از طبقه بالا (که به رانت و موقعیتهای ویژه پدر یا اطرافیان نزدیک خویش وصل است)، قرار میگیرد. طبیعتا در چنین شرایطی نتیجه حاصل شده پرت شدن فرد طبقه پایین به دره حسرت نرسیدن به آرزوهایش است، این فرد و دیگریهای نوعی نمیتواند یک زندگی عادی داشته و روز به روز در حال ضعیفتر و فقیرتر شدن هستند. در عین حال به قول رییس جمهور فرد ویژه خوار و آقازاده روز به روز فربهتر شده تا جایی که اصطلاحا درد و دلها و توصیههای طبقاتی آنها در ویدئوهای انتشاریافتهشان در فضای مجازی ابراز ناراحتی از نبود برند در داخل کشور و توصیه به مردن هموطنان به خاطر تلاش نکردن برای زندگیشان میباشد.
آری؛ در چنین شرایطی میتوان گفت و میتوان ملاحظه کرد که “جامعه مرده است” و ساختار اقتصادی الکن، رانتی و نفتی کشورمان، افراد را بلعیده است.
نقش ناآگاهانه سلبریتیها در رشد نئولیبرالیسم در کشور
تقریبا هر روزه در زندگی مجازیمان با ویدئوهایی از سخنان سلبریتیها مواجه میشویم که گفته میشود “خودمان باید به داد خودمان برسیم”. قطع به یقین این دست از سخنان درست بوده و ما نیز در جامعه به بحث یاری رساندن به ضعفا و انسانهای نیازمند، همدلی و همیاری اجتماعی و اصطلاحا دستگیری از دیگران معتقد هستیم اما واقعیتی در پس این گونه عبارتها نهفته است که موضوع مقاله حاضر میباشد.
ملاحظه میشود در حاشیه اکران فیلمهای سینمایی، اجرای تئاترها و برگزاری کنسرتها از رسیدن عایدی حاصله به عنوان کمک به بخش خیریه صحبت میشود و یا در زیرنویس برخی از برنامههای پرمخاطب تلویزیون دائما سامانهای با عنوان ستاره مربع به مخاطب جهت کمکرسانی معرفی و در واقع تبلیغ میشود. ضمن نیک شمردن این دست از کارها، سوالی که در ذهن ایجاد میشود؛ این است که نقش دولت و خزانه کشور در چنین ماجراهایی چیست؟
در پاسخ به سوال فوق و بحثی که در مقدمه این بخش مطرح شد، باید گفت به نوعی کمکهایی که شاهد هستیم، به قول معروف نقش مسکن و درمان موقت را دارد. همچنین سوالی که در مورد انتظار از دولت وجود دارد نیز به درستی پرسیده نمیشود. اساسا آن چیزی که درست به نظر میرسد، این بحث است که اوضاع و شرایط حاصل شده نتیجه ساختار (منظور سیستم و مجموعه) اقتصادیای است که از ابتدا اشتباه به وجود آمده، رشد کرده و ریشه دوانده و بر زندگی ایرانیان غالب گشته است.
یکی از علل به وجود آمدن چنین وضعیت اقتصادی در تاریخ دهههای اخیر کشورمان قابل مشاهده است. “ملی شدن صنعت نفت”، ضمن آنکه ملی شدن صنعت نفت در بحث استقلال ایران تاثیرگذار و قابل تحسین است، یکی از وجوه منفی آن تربیت انسانهای به اصطلاح «مفتخور» میباشد. هنگامی که دولت وقت به چنین دستاوردی رسیده است به مرور زمان در ساختار اقتصادی تغییراتی (در تعریف جامعه شناختی از تغییر، تغییر فرآیندی است که به لحاظ زمانی دو دهه را طی کرده باشد)، به وجود آمده است. ملی شدن صنعت نفت، نظام اقتصادی را به سمت بخش تولید محور حرکت نداده، صرفا به استخراج نفت کفایت کرده است.
قاعدتا نتیجه و نمود عینی چنین فرآیند و ساختار اقتصادی در یک جامعه تولد پدیدههایی مانند اشرافیگری، آقازادگی، تنپروری و تنبلی و …. است.